![]() |
![]() |
|
ساقی رضوان ( یکشنبه 86/2/16 :: ساعت 12:31 عصر)
و انتظار یعنی یعقوب شدن یعنی چشم سپید کردن موی سپید کردن یعنی جز او را ندیدن انتظار یعنی بی خود شدن همه او شدن در خانه را که جارو میزنی برای او بروبی و سفره چون می اندازی جای او را خالی بگذاری جامه چون در میپوشی کمر به شوق خدمت ببندی نرگس خمار خفته را که ببینی یاد از چشمان او کنی
پ.ن: به دلایلی کنکور بی کنکور! رفت برا سال بعد ، امسال اصلا شرکت نمیکنم ! تعجب نکنید که چرا خوشحالم! آخه اون دلیل برام خیلی مهم تر از این حرفاس! شاید وقتش که حدود 2 ماه دیگه اس ، شد بهتون بگم !گفتم حالا که اساسی سرم خلوته! چراغ وبلاگم خاموش نمونه! جواهام از این به بعد بیشتر با مولا صاحب الزمانه....چون احساس میکنم که خیلییییییییییییی از آقا دور شدم...از خودش میخوام که کمکم کنه....
التماس دعا...یا علی...
|
![]() |
![]() |
|
ساقی رضوان ( پنج شنبه 86/1/16 :: ساعت 7:0 صبح)
امروز دقیقا یکسال میگذره از روزی که به ذهنم خطور کرد که یه وبلاگ داشته باشم ، وبلاگی که توش نجواهایی داره که همه ما وقتایی که تنها و در مونده و از همه جا رونده میشیم برامون قوت قلب و آرامش دهنده اس . اگه بدی ، خوبی ، دیر آپ کردنی ، رنجوندی ، سر نزدنی ، .... از این منتظر دیدین حلال کنید... تولد وبلاگم هم مصادف شده با تولد پیامبر... در آخر هم از همه همراهان و دوستانی که بهم سر میزدن ، حتی برای یه بار! ، صمیمانه تشکر کنم... دعا یادتون نره ....
|
![]() |
![]() |
|
ساقی رضوان ( پنج شنبه 85/12/24 :: ساعت 1:24 عصر)
شهید چمران : ای خدای بزرگ ! دست از جهان شسته ام و برای ملاقات تو به کربلای خوزستان آمده ام . از تو میخواهم که مرا با اصحاب حسین (ع) محشور کنی ، آرزو دارم که بر خاک داغ خوزستان در خون خود بغلطم ، و به یاد عاشورای حسین (ع) خود را در قدم مقدسش بیفکنم ، و این عقیده هزار و چهارصد ساله را که بر دلم فشار می آورد و همیشه با تو می گویم : " یا لیتنی کنت معک " را بر آورده کنم . ای حسین (ع) ! در کربلا ، تو یکایک شهدا را در آغوش میکشیدی ، می بوسیدی ، وداع میکردی ، آیا ممکن است هنگامی که من نیز به خاک و خون خود می غلطم ، تو دست مهربان خود را بر قلب سوزان من بگذاری و عطش عشق مرا به تو و به خدای تو سیراب کنی ؛ من از این دنیای دون میگریزم . از اختلافات ، از تظاهرات ، از خودنمایی ها ، غرورها ، خود خواهی ها ، سفسطه ها ، دروغ ها و تهمت ها ، خسته شده ام . احساس میکنم که این جهان جای من نیست ، آنچه دیگران را خوشحال می کند مرا سودی نمی رساند...
پ.ن : سلام...چطورین؟ دو کوهه فتح المبین اروند کنار نخلهای بی سر تو همون اروند شلمچه (عشقه منه! مزار یه شهید گمنام توی شلمچه(آخر عشقن! طلاییه شهدای هویزه دهلاویه (یادمان شهید چمران، همون جا که من رفتم زیر سرم! فکه خاک فکه (عمرا بتونی راحت روش راه بری! مقبره دانیال نبی توی شوش
|
![]() |
![]() |
|
ساقی رضوان ( شنبه 85/12/12 :: ساعت 11:32 صبح)
امام صادق (ع) :
سرور من ! غیبت تو خواب را از دیدگانم ربوده ، خاطرم را پریشان ساخته ، آرامش دلم را سلب کرده . سرور من ! غیبت تو ، مصیبتی جانکاه بر تمام هستی ام فرو ریخته که هرگز تسلی نمی یابم ، از دست دادن یاران ، یکی بعد از دیگری اجتماعات را در هم میریزد ، بلاها و سختی ها ، رنجها و اندوهها ، آن چنان بر دلم سنگینی میکند که دیگر اشک دیده و فریادهای سینه ام را احساس نمی کنم ، که هر چه بر اشک دیده و فریاد سینه ام مینگرم ، مصیبت شدیدتر و جانکاهتری در نظرم مجسم می شود که از مصایب قبلی دشوارتر و شکننده تر است...
پ.ن : وقتی آقا این طور با امام زمانش نجوا میکنه ، اون وقت من باید چطور نجوا کنم؟! وای بر من....که هر روز بیشتر از روز قبل دارم دل آقام رو خون میکنم... برام خیلی دعا کنید... بدجوری روحم داغونه...بدجور...بیشتر از همیشه...بازم خدا داره امتحانم میکنه... دعا کنید بتونم سر بلند بیرون بیام... البته تا حالاش که فقط .............. حلال کنید ... یا علی (ع)
|
![]() |
![]() |
|
ساقی رضوان ( یکشنبه 85/11/15 :: ساعت 10:49 صبح)
مگه میشه که در آتش غضبت بسوزم ! هیچ وقت باور نمی کنم ، چون تو دریای محبتی… باران مهربونیت به آتش غضبت غلبه میکنه… امیدم رو از تو نمی بُرّم که اگه به تو امید نداشته باشم ، به کجا برم ؟!… به جز درٍِ تو چه دری به روم بازه؟! ب ه کی رو کنم که از تو مهربونتر باشه؟! از خشمت به خودت پناه میبرم و اگه منو گناهکار بدونی ازت طلب عفو میکنم… به چشمانم نگاه کن که از شرم به زمین دوخته ام… گناهم رو فاش نکن و بیش تر از این شرمنده ام نکن… عزیز من ! اگه عذابم بدی به عدالت رفتار کردی که به خاطر گناهانی که کرده ام در برابر لطف و احسانت ، مستحق عذابم… نه طاقت عدلت رو دارم و نه طاقت عذابت رو… منو ببخش و به آغوش محبتت پناهم بده که بهت امید دارم… جز تو کسی رو ندارم… امیدم فقط به توست… به تو…
|
![]() |
![]() |
|
ساقی رضوان ( شنبه 85/10/30 :: ساعت 11:13 صبح)
ای خدای عباس ! تنها تویی که میتوانی عشق را با جنگاوری و ادب را با دلاوری در وجود کسی متجلی کنی ! ما را به دست ساقی ابوفاضل از این فضایل سیراب کن... ای خدای زینب ! تو را به عظمت زینب سوگند که جلوه ای از جلال او را به مردان و زنانمان بنما تا جلوه های فریبای دنیا در نگاهشان رنگ ببازد... ای خدای ذوالجناح ! وقتی که اسبی در آستان حسین به معرفتی چنان دست می یابد ، روا نیست سالکان کوی او محروم از معرفت بمانند ما را تا کمترین پایه معرفت حسین تعالی ببخش... ای خدای کربلا ! ما را روز به روز به این کربلایی که مقربانت را جام بلا بیشتر می دهی آشناتر کن... ای خدای عاشورا ! داغ فرزندان حسین را و مصیبت شیعه را به ظهور حضرت منتقم تسلی بخش...
|
![]() |
![]() |
|
ساقی رضوان ( یکشنبه 85/10/3 :: ساعت 11:14 صبح)
آنکه خانه پاک را زیارت کرد و پاک نشد و کسی که اطراف خانه آزاد طواف کرد و به سمت بیت عتیق احرام بست و آزادی فراهم نکرد وا اسفا...
تا کی چشم انتظاری...
|
![]() |
![]() |
|
ساقی رضوان ( دوشنبه 85/9/27 :: ساعت 12:9 عصر)
امام سجاد (ع) – صحیفه سجادیه – نامه ی 20 : بار خدایا! آنگاه که اندوهگین شوم ، تو ساز و برگ منی ، هنگامی که محروم شوم ، تو مقصد و مأوای منی و اگر گرفتار اندوه بسیار شوم ، تو دادرس منی .
دلم بد جور هوایی شده!!!
|
![]() |
![]() |
|
ساقی رضوان ( شنبه 85/9/4 :: ساعت 12:7 عصر)
|
![]() |
![]() |
|
ساقی رضوان ( یکشنبه 85/8/7 :: ساعت 10:48 صبح)
سلام بر تو به هنگام رکوع و سجودت... ای آسمان سترگ! چه بسیار پیشانی ها که برای ظهورت به خاک افتادند... چه بسیار چشم هایی که جوشش اشکهایشان به عشق روی توست... امام و مقتدایم! « آسمان دلم را گلباران میکنم... سکوت شب های تیره و تارم را میشکنم... لحظه هایم را قاب میگیرم و جز نام «فاطمه» نامی بر زبان نمی آورم...... شاید که بیایی.....» مولای من!
بیا تا در حریمت بیاسایم ، با گریه هایت هم نوا شوم، سر بر شانه های بغض گذارم و مثل ابر بهار گریه کنم و دانه های مروارید چشمانت را در صدف دل نگهداری کنم.... ای سوار سبز پوش لحظه های من! می دانم که روزی می آیی و پرستو های مهاجر را ، بر شاخسار آرامش مأوا می دهی... ای خوب! دیگر نمی توانم اشک هایم را در چاه چشمانم اسیر کنم... باران اشکم را بر سجاده ی نیازم جاری میکنم که اشک ، مُهر استجابت دعاست... ای زلال عصمت! آتش معصیت ، در وجودم شعله ور است ، بر من ببار و تطهیرم کن...
بیا! تا ایمانم غرق گرداب گناه نشده بیا......
|