![]() |
![]() |
|
ساقی رضوان ( دوشنبه 88/1/24 :: ساعت 5:19 عصر)
دیگه برا خودت حاج آقایی شدیا...! البته شاید قبلا بودی و ما خبر نداشتیم...! چقد سخته آدم برا افراد دیگه مخصوصا تو! محرم بشه و اعمال به جا بیاره...! امیدوارم پذیرا بوده باشی... چه بارونی می اومد... همیشه بارون رو وقتی با تو باشم خیلی دوس دارم... دلم از دست عمو بدجور گرفته... 20 ساله الان... اما حتی یه بار... به امید اینکه... اما بازم خبری نشد... بدجور ازش شاکیم... همه که میگن منو خیلی دوس داشت! پس کوووووو... کجاس اون دوس داشتن؟! ینی انقد بی معرفته؟! بهش سلام برسون... دستم که از خودش دوره... یا علی...
|
![]() |
![]() |
|
ساقی رضوان ( چهارشنبه 88/1/19 :: ساعت 4:31 عصر)
یک فرقه بر آنند که این همت بود گویند گروهی که تو را قسمت بود ای آمده در دیار وحی آگه باش نی همت و نی قسمت و این دعوت بود اینبار چنان شوکه بودم که هیچ سخنی را یارای گفتن نیست! جز : الهی لک الحمد...
وقتی که دستانت را به قصد نیاز گره زده بودی... چه زیبا بود گونه های اشک آلودت...
پ.ن : هر دو تصویر مخاطب خاص دارد!! پ.ن : دیروز صبح به وقت ایران 7 و 15 دقیقه رسیدم!
|
![]() |
![]() |
|
ساقی رضوان ( سه شنبه 87/12/20 :: ساعت 2:14 عصر)
چشم ما را از سنگ و خاک بگیر به جمال صاحبخانه روشن کن ای خدای کعبه... ما را از خودمان تهی و آکنده از حضور خودت کن ای خدای مکه... کی می شود که میزبان حقیقی خانه ظهور کند و مکه را از دست غاصبان جاهل برهاند ای خدای خانه... به زائرانی که بر در خانه ات آویخته اند بگو که «این باب الله الذی منه یوتی» ای خدای احرام... توفیق ده که لباس اخلاق خویش را از تن فرو بریزیم و احرام اخلاق تو را بر تن کنیم...کاش میشد که هرگز لباس باز نپوشیم...کاش میشد که همیشه محرم باشیم... ای خدای لبیک... نیاید آن روزی که ما تو را بخوانیم و پاسخی نشنویم...رو به سوی تو آریم و روی باز تو را نبینیم...!!
پ.ن : می روم سفر با دلی سیاه مقصدم کجاست؟ مسجدی ز نور خانه خدا! در مدینه ام گنبدی قشنگ سبز و با شکوه در کنار آن ، یک کم آن طرف چار سنگ سفت! یک بقیع خشک! سرد و قهوه ای!حج اصغرم در مدینه است! هفت دل طواف باب جبرئیل ، مأذن بلال ، منبر نبی ، روضة النبی... نیت از کجاست؟ خانه علی هفت هروله یاد فاطمه مروه مسجد است ! مسجد النبی با صفا بقیع ست چون صفا بقیع زمزم بقیع توی چشم هاست چشمه های اشک آبشان شفاست...!
پ.ن : ای همه گلهای زمین! عطر افشانی کنید ای سروهای قد برکشیده! بسوی آسمان کف بر کف بزنید ای بلبلان ترانه خوان! تصنیف عاشقی سر دهید ای گلهای معطر بهشت! تفاخر کنید بر خود که به طفیل وجودی همچون محمد نام گرفتید و ای مطربان! دف زنید برای وصال... الصلاة و السلام علیک یا رسول الله
پ.ن : الهی... من و دوباره خانه ات؟! چگونه باور کنم؟! چگونه شکر کنم؟! پ.ن : الهی هراسانم... لا تؤدبنی بعقوبتک و لا تمکر بی حیلتک... پ.ن : مهدی جان! اینبار نیز آن سوزش را نصیبم کن... تشنه سوختنم...کاش نگاهی....کاش ... پ.ن : میلاد پیامبر خوبی ها تبریک... خوش به حال اونایی که اون روز کنارشن... پ.ن : دله من فقط تو رو میخاد... چه کنم؟! جای دیگری قرار نداره...کاش دلم برای همیشه کنارت بود و آروم میگرفت... پ.ن : سال 87 رو در کنار تو شروع کردم... امیدوارم امسالم بپذیری که در کنار تو باشم و سال 88 هم مثل امسال برام پر برکت باشه... پ.ن : چون قراره که نت نیام... زودتر از زودتر! خبر دادم... حلال کنید شدیدا...16 فروردین هم سومین سالگرد تولد نجوای شبانه اس... پ.ن : این چند روز نوای وبلاگم حال و هوای کربلای ایران رو داره تا روز آخری که میام نت عوضش میکنم... پ.ن : غروب جمعه و شلمچه و فراق و فراق و فراق و ..
|
![]() |
![]() |
|
ساقی رضوان ( شنبه 87/12/10 :: ساعت 12:30 عصر)
مثلا مراسم تدفین دوستات بود... بر فرض محال! اصلا دوستات هیچی... از ریحانة النبی خجالت نکشیدن؟! اون عزادار و اونا هلهله میکردن....کف میزدن... دلم میخاست میرفتم و توی صورت تک تکشون سیلی میزدم! ولی چه میشد کرد که..... وقتی یکی نفهمه که شماها برای چی رفتید و جونتون رو دادید... میخوان معنی سیلی رو بفهمن؟!...
این لحظه شماریها برام سخت شده... کاش زودتر میرسید روز موعود...! میخوام ببرمت با خودم.... ولی.... عمو چی پس؟! تورو که همیشه با خودم همه جا میبرم... اینبار اجازه بده عمو رو ببرم... البته تو هم که هستی... تو ... من ... عمو .... اون ... چه حلقه ای میشه!! با هم فرار میکنیم از این دنیا به سوی خدا.... کاش عمو هم پیش شما توی گلزار شهدا بود... دلم براش تنگ شده اساسی.....اما چه فایده...
راستی.... دارم میرم شلمچه... همون جا که برای عقده های دلم مرهم پیدا شد! همون جا که تو وانفسای ذلت و خواری... توام بیا... میخوام برم برای عرض ارادت! این دومین ساله که برای عرض ارادت میرم... کاش حال و هوای اون سالی رو داشته باشم که تازه با شماها آشنا شده بودم... همون سالی که باهاتون قول و قرار گذاشتم... همون سالی که اولین نقطه عطف زندگیم توش بود.... همون سالی که.... کمکم کن....
دلم میخواد تا وقتی از جنوب برمیگردم نوای شبانه ام همون غریب مادر باشه... توام با من و اون زمزمه کن...
مثل همیشه دعام کن...یا علی...
|
![]() |
![]() |
|
ساقی رضوان ( شنبه 87/11/26 :: ساعت 2:38 عصر)
در میان اهل بیت مضطری هم چون زینب در شب یازدهم محرم سراغ نداریم ، تو را به اضطرار عمه ی مظلومه ی امام عصر در شب شام غریبان ، به طواف او گرد سید ساجدان ، به هروله او در میان خیمه های نیم سوخته ، به سعی او در صفای نهر علقمه ، به ناله ها و اشک یتیمانی که از ضرب تازیانه های دشمن به دامان عمه پناه می بردند ، به نماز نشسته ی زینب در شام عاشورای 61 ، به دستان بسته و پیشانی شکسته او... در فرج منتقم خون شهید کربلا تعجیل فرما...
***اللهم عجل لولیک الفرج***
پ.ن : چگونه سپری میکنی این روزها را.... روزهایی که اصلا برای ما رنگ و بوی محرم و صفر و اربعین ندارد؟! چقدر ما بی وفاییم...!خدا کند که بیایی و از این............ آجرک الله یا بقیة الله... پ.ن : حسین جانم دل تنگم هوای کربلا دارد.....شبی که زائرت باشم چقدر آن شب صفا دارد پ.ن : چه زود زمان گذشت... پارسال این روزا و شبا... شده بودیم مهمون خاص بی بی.... پرنده یادته؟! ینی میشه دوباره یه شب اربعین... پ.ن : نمیدونم چطور دعای عرفه رو توی صحرای عرفات خوندی که ارباب توی مراسم چهلمش دعوتت کرد پیش خودش... پ.ن : خدایا! اینبار چله نشینه عشق تو شدم... گردت میگردم...میگردم و میگردم...تا برسم به آغوشت... آنقدر آتش این عشق در درونم شعله ور شده که سکوت بهترین راه چاره اس...! پ.ن : آقای مهربانم! لطفت اینبار هم به دادم رسید... در آن بحبوحه ی سرگردانی و مجنونی...
بر در خانه ات اسیرم...
کاش پرنده ای بودم در جوارت...
التماس دعا...یا حسین...
|
![]() |
![]() |
|
ساقی رضوان ( یکشنبه 87/11/13 :: ساعت 4:38 عصر)
سلام ای پسر حضرت زهرا
مگه بهار یا عید اومده که تو...؟! خیلی وقت بود که با خیال راحت نیومده بودم پیشت و با هم به ارباب سلام کنیم... بازم راهیم... 40 روز بعد از کربلا داره سر میرسه... میدونی که دلم چقدر.... مثل همیشه نائب الزیارة هستم ... به شرطی که توام...
وقتی که دلم تنگه برا حرم حسین.....
التماس دعا...یا حسین...
|
![]() |
![]() |
|
ساقی رضوان ( پنج شنبه 87/11/3 :: ساعت 1:25 عصر)
اللهم الرزقنا شفاعة السفینة النجاة...
بالهایم را گشوده ام...
پ.ن : الهی شکر که بعد دقیقا یک ماه ، دیشب دوباره اون عطش اومد سراغم! ارباب... چقدر دوس دارم بی تابی براتو... اشک ریختن براتو... نگیر از من این لطفتو... هیچی برام لذت بخش تر از این نیست... شرمنده ام ارباب... ممنون که وسیله ای ساختی برام برا مجنونیتی دوباره...!ممنونم از اون وسیله...! پ.ن : خدایا! دلم تنگه برات... این از دست دادن عزیز رو آخرین قرار بده و رخصتی بده تا به همیشه در آغوشت.... خدایا دلم بهانه ای جز تو نداره...! الهی این امتحان احتمالی رو فقط به این امید تحمل خواهم کرد که انتهاش آغوشت باشه و گرنه من کجا و تاب آوردن کجا...؟!
این تصویر مخاطبی خاص دارد! ( وقتی دلم تنگه برا کرببلا.....)
التماس دعا.... دعا کنید هر چه زودتر در آغوش خدا قرار بگیرم... طاقتم تموم شده!
یا حسین... |
![]() |
![]() |
|
ساقی رضوان ( دوشنبه 87/10/16 :: ساعت 3:31 عصر)
این چه غمی است نهفته در نام تو که بی اختیار دل ها را می شکند و اشک را در پشت پلکها بی قرار می کند و آسمان چشم را بارانی؟! این گریه دست ما نیست... اختیار اشک در این مصیبت با ما نیست... ما برای ثواب گریه نمکنیم...چه کس میتواند برای ثواب گریه کند؟ گریه کردن بال بسته می خواهد... دل شکسته میطلبد... ما دق میکنیم اگر برای تو گریه نکنیم.... یا لیتنی کنت معک فافوز فوزا عظیما...
پ.ن : این تصویر از حرمت احلی من العسله! پ.ن : ارباب این دومین ساله که توی ماه محرم داری بهم نشونه نشون میدی!..... حکمتش چیه....؟! هر چی که هست شکر گزارتم... ماه رمضون با اون عظمتش در برابر محرمت سر خم میکنه.... پ.ن : بس که نالیدم دلم شش گوشه شد... پ.ن : ...............
این شبا خیلی برا ظهور مولا دعا کنید..... یا حسین....
|
![]() |
![]() |
|
ساقی رضوان ( دوشنبه 87/10/9 :: ساعت 2:57 عصر)
هر قبله برای خود خدایی دارد اما ز درون خانه می گفت خدا ایوان نجف عجب صفایی دارد
فضای دل من حرم با صفاته چشای تر من مثل رود فراته نمازمو وقتی میخونم تو قنوتم دعای دل من دیدن کربلاته
داره باروووووووون می باره.....
علمدار.....کاش این بارون اون روز بود....
پ.ن : دلمو بستم به شش گوشه تو اومدم....برا همینه که انقدر آرومم...چون دل ندارم....اگه دلم باهام بود....مخصوصا که این محرمم برام مثل سالای قبل نیست و اشکای کمی میتونم برا مظلومیتت بریزم... ارباب همه میگن خوش به حالم! اما خبر ندارن که چه توفیقایی رو ازم گرفتی!!! خبر ندارن که اذنم نمیدی... خبر ندارن که... ارباب... امروز روز اول محرمه... ممنون که حداقل این یه روز رو اجازه دادی برات اشک بریزم....برا مهدیت... برا.... ارباب...با بی دلیم عقلم داغونه!!! ارباب خودت به فریادم برس....مگه نمیگن هر کی زیر قبه دعا کنه دعاش مستجابه؟!....مگه نمیگن....مهدیت مگه نگفته......؟!؟ پ.ن : حرمت فوق جنانه...بی کرانه....آخه چیزی که عیانه چه حاجت بیانه... پ.ن : کنج حرم دویده ام......هیچ کجا برای من کرببلا نمی شود... پ.ن : دعای گوی دوستان بودم تا جایی که مخیله ام کنجاند!!! کم بود....اما شکر... پ.ن : واقعا حلاوت داره اشک توی چشم و بالای سر ارباب و الهی بحق الحسین...... پ.ن : مهدی.... بازم نبودت آزارم داد.... آقا دق میکنم آخر.....اما خدا رو شکر میکنم که هستی...همیشه و همه جا.... پ.ن : عباس... شرمندتم... نمیتونستم دل بکنم از اخات!! حلالم کن قطیع الکفین.... پ.ن : ولایة علی ابن ابی طالب.....(این عکس هم مخاطب خاص داره...) شرمنده که پی نوشتام انقدر زیاده... هر کی توی هر خیمه ای رفت این روزا برا همه ی بی دلا دعا کنه
یا حسین...
|
![]() |
![]() |
|
ساقی رضوان ( پنج شنبه 87/9/21 :: ساعت 11:59 صبح)
40 روز داره تموم میشه...40 روز انتظار با اشک... 40 روز پیاپی یادت... 40 روز امید و عشق و حسین و ... ارباب یادمه اون روزایی که از مدینه به مکه حرکت کردی منم حرکت کردم... چه خوش بود اون روزا... پا جای پای شما گذاشتن... الانم که حجت رو به ظاهر نیمه تمام گذاشتی (حرم را از حرم کردند بیرون...) و راه کربلا رو در پیش گرفتی که کاش نرفته بودی (کوفیای بی مروت...) ان شاءالله منم دارم میام... ارباب مدد کن تا مثل خودت وقتی که به کربلا رسیدم ، لب تشنه ، شهید بشم(با خون وضو بگیرم...!!) و در کنارت تا قیام قیامت بمونم... . . . . پ.ن : تیر محبت تو را منم نشانه یا علی.......گرفته بر زیارتت دلم بهانه یا علی پ.ن : به خدای کعبه سوگند همه حج من حسین است......به دو صد منی نبخشم عرفات کربلا را پ.ن : عکس گنبد تو روبرومه هر شب..........صاحبم تو هستی ای کفیل زینب پ.ن : مهدی جان! آخر امضا رو از بابات گرفتی.... همیشه کلید درهای بسته بودی و هستی...کاش میشد سرداب....... پ.ن : یا غریب الغربا... یادم نمیره که سلامت رو به جگر گوشه ات و پدرت برسونم... پ.ن : بی بی جان... قولایی که بهت دادم توی دمشق یادم هست.... پ.ن : همه و همه اونایی که کدورتی از من به دل دارن حلال کنن... آخه قراره بریم شهید شیم!! قول میدم اون دنیا شفاعتشون یادم نره!!! هر کی با مولا و ارباب و کفیل الحوراء و ابن الرضا و باب الحوائج کار داره در خدمتم...(به همین خاطر یه هفته زودتر اعلام کردم...)
دعا کنید با معرفت به حقشون برم زیارتشون... یا حسین...
***************************************** دوشنبه 25 آذر
أَلسَّلامُ عَلَى الاَْجْسادِ الْعارِیاتِ ، أَلسَّلامُ عَلَى الْجُسُومِ الشّاحِباتِ، أَلسَّلامُ عَلَى الدِّمآءِ السّآئِلاتِ ، أَلسَّلامُ عَلَى الاَْعْضآءِ الْمُقَطَّعاتِ، أَلسَّلامُ عَلَى الرُّؤُوسِ الْمُشالاتِ، أَلسَّلامُ عَلَى النِّسْوَةِ الْبارِزاتِ،أَلسَّلامُ عَلى حُجَّةِ رَبِّ الْعالَمینَ، سلام بر آن جسـدهاى عـریان و برهـنه ، سـلام بر آن بدن هاى لاغر و نحیف ، سلام بر آن خون هاى جارى ، سلام بر آن اعضاىِ قطعه قطعه شده ، سلام بر آن سرهاىِ بالا رفته (بر نیزه ها)، سلام برآن بانوانِ بیرون آمده (از خیمه ها)، سلام بر حجّتِ پروردگارِجهانیان، أَلسَّلامُ عَلَى الشَّیْبِ الْخَضیبِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْخَدِّ التَّریبِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْبَدَنِ السَّلیبِ، أَلسَّلامُ عَلَى الثَّغْرِ الْمَقْرُوعِ بِالْقَضیبِ، أَلسَّلامُ عَلَى الرَّأْسِ الْمَرْفُوعِ سلام بر آن مَحاسنِ بخون خضاب شده، سلام بر آن گونه خاک آلوده، سلام بر آن بدنِ برهنه ، سلام بر آن دندانِ چوب خورده ، سلام برآن سرِ بالاى نیزه رفته
و من دل تو دلم نیست....ارباب خودت به داد برس....
|