سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ساقی رضوان ( شنبه 87/9/9 :: ساعت 3:35 عصر)

 



دیروز پنج تا از دوستات اومده بودن....گمنام مثل تو...
هوای اون خیابونا شده بود کربلایی.... دل منم که دیگه نگو....

به دل هوای کربلا دارم...


کاش وقتی که تو رو هم تشییع میکردن بودم....(البته سنم به اون زمان......!!)

مثل امام جواد(ع) جوون بودن..هر پنج تاشون...

روی لب همش «یا حسین» بود یا«ابن الرضا»...

موندم چطوری ازتون تشکر کنم......خودت بگو.........اینار دیگه بگو... سکوت نکن....

 

پ.ن : داغ جوانیت را ملائک به نوحه خوانی نشسته اند....

پ.ن : می درخشه اشک ستاره تو سینه تار امشب......بیرق عزا رو بیارید رضا عزاداره امشب



پ.ن : در مسجد سینه چندیست تا صبحدم نوحه خوانیست.......بر منبر گونه شبها اینگونه اشکم خطیب است

پ.ن : واقعا که « الهی اعنی بالبکاء علی نفسی» چه غوغایی میکنه...

 

التماس دعا....یا علی...

 




ساقی رضوان ( سه شنبه 87/9/5 :: ساعت 3:32 عصر)

 

 

خدایا!

کدام چشم امیدواری را تو گریان تحمل کرده ای؟!

ریزش کدام اشک امید آغشته ای را تو تاب آورده ای ؟!

مگر من به غیر تو می شناسم؟!

مگر دل به معشوق دیگری داده ام؟!

مگر پیشانی بر خاک دیگری سائیده ام؟!

که امید به غیر تو داشته باشم؟!

چگونه از تو بگریزم که تو مرا در بر گرفته ای؟!

ای آنکه اشک را قبل از اینکه بر زمین بریزد به دامن میگیری!

ثبت قلبی علی دینک...

 

پ.ن : خدا جوووووووووووووووووووووون امروز عجب تحویلی گرفتی.... اشکام نا خودآگاه باریدن گرفته بود... خدا جوووووووون شکر کدام نعمتتو به جا بیارم....برا کدوم لطفت نماز شکر بخونم؟!......خدایا از یادم نبر که همیشه شکر گذارت باشم.....

پ.ن : خب تو که میدونستی یه کلام میگفتی انقدر اشکامو نمیدیدی....تو با اون دوستات!....خوشت اومده بودا....همیشه...تا ابد مدیونتم....میدونستی؟! امروز اگه پیشت نیومده بودم دق میکردم....آخرشم که مسجد الجواد.....یا امام رضا.....

پ.ن : مهدیم....میدونم که خودت خواستی که دیشب اون کتابو از کمدم بیارم بیرون و امروز که این همه.......بخونمش....اگه تو نگاهم نکنی فنا میشم!!!.....هوامو داشته باش تا ظهورت....!انفجار می خوام ازت.....از همونا که روبروی کعبه.....واااااااااای مهدی جان ینی دوباره.....!

پ.ن : برای فهمیدن حرفام زیاد فکر نکنید(کنجکاوی!)....وقتش که برسه از همه چی مطلع میشید!!!دعام کنید....یا علی...

 




ساقی رضوان ( دوشنبه 87/9/4 :: ساعت 12:3 عصر)


معبودم! اگر گناه از بنده زشت است ، عفو از سوی تو زیباست...
من اینک با بالهای تواضع به بارگاه تو بازگشته ام و پیشانی خشوع و خواری خویش بر درگاه قدرتت نهاده ام...

خداوندا! بلند پرده زیبای گذشتت را بر چشمان گنهکار خسته ام دریغ مکن...

 

 

پ . ن : چند روزی مانده تا نیمی از آن چهل روز...

پ . ن : خدایا ازشون به خودت شکایت میکنم... فقط خودت جوابشونو بده.... شاید ارزش نداشته باشه.... ولی دلیل نمیشه که کارشون رو درست انجام ندن و آخر سر آدم رو دست به سر کنن... خدایا ممنون که این کارشون باعث نشد که نتونم توی چشمای بابام نگاه کنم... فقط خودتو عشق است!!

پ . ن : به  قول زهرا مهم این بود که باعث شدن...

 

التماس دعا....یا علی....




ساقی رضوان ( شنبه 87/8/25 :: ساعت 4:31 عصر)


برو طواف خانه  دل کن که کعبه از سنگ است

که آن خلیل بنا کرد و دل خدای خلیل


قصد داشتم دعای کمیل رو پروانه وار دور کعبه بخونم ولی قسمت نبود...عوضش ندبه رو... این الطالب بدم المقتول بکربلاء...

 


دیگه شده بودم عاشق طواف... صبح و ظهر و گرمای هوا و افتاب جلو دارم نبود... مگه میشد عشق مطلق رو بی خیال شد؟! توی طواف بازم اشکی نبود... اما وقتی روبروی کعبه مینشستم... الهی شکر...


 

 

کلیک کنید =>>>  ادامه مطلب...



ساقی رضوان ( شنبه 87/8/18 :: ساعت 3:6 عصر)

 


در کوی تو نغمه خدا می شنوم...........بوی شهدای کربلا میشنوم

از پردگیان عرش گرد حرمت...........آوای خوش رضا رضا می شنوم

با دیده ای نمناک از گرد راه می آیم... می آیم تا غم های در گلو مانده را با تو بگویم... تا بر آستان آسمانیت بوسه بزنم... آنگاه که از دور می آیم و در اولین نگاه ، گنبد طلایی تو را می بینم ، پرنده روحم به هوای وصل تو بال می زند... اشکم جاری می شود... خوش به حال کبوتران سفید بال حرمت... کاش مرا نیز بالی بود....

 

آقا ضامنم باش..از همه جا رانده ام... از همه دل بریده ام..دستگیرم باش...آمده ام تا دل در حریمت بندم ... تا گره های دل مرا تو بگشایی...پنجره های تو از جنس مهربانی و عشق است...

بار الها ! سفری را آغاز کرده ام تا درعشقت سهیم باشم...


با نام رضا دلت مصفا گردد.........................درد و غم و رنج تو مداوا گردد

گر سر بنهی به درگهش با اخلاص..........هر عقده ز کار بسته ات وا گردد

 

پ.ن : تولد ولی نعمتمون... آقا جونمون رو تبریک میگم...عیدیه خوبی ازش بخوایم که رد خور نداره...

پ.ن : به حضورت توی اونجا یقین پیدا کردم... زودتر از اونی که فکرش رو کنم...

پ.ن : دلمو فرستادم... اگه یه ذره بیشتر توی خواسته ام اصرار داشتم...

پ.ن : آقا جون عجب کریمه ای داری... دلم کفتر صحن و حرمش شد...

پ.ن : میلاد زینبی دیگر خجسته باد پدرش....

 

 




ساقی رضوان ( چهارشنبه 87/8/8 :: ساعت 12:51 عصر)

  

 

مسجد شجره....

  

  

نماز احرام.....نیت....تلبیه...

« لبیک اللهم لبیک

لبیک لا شریک لک لبیک

ان الحمد و النعمة لک و الملک

لا شریک لک لبیک »

 

 


کلیک کنید =>>>   ادامه مطلب...



ساقی رضوان ( سه شنبه 87/7/16 :: ساعت 2:45 عصر)



خداوندا بسی حسرت کشیدیم.......به شهر پاک پیغمبر رسیدیم

مدینه آمدیم اما دریغا.....................که قبر حضرت زهرا ندیدیم

 

سلام...

با ادامه ماجرای سفر عمره همراه باشید...

 

مناسبتهایی که توی مدینه بودم برام خیلی ارزشمند بود...

شهادت امام موسی کاظم(ع)...

وفات حضرت ابوطالب...

شب مبعث...روز مبعث...

و روزی که به مکه رسیدیم مصادف شده بود با حرکت امام حسین(ع) از مدینه به مکه!!! (واااااااای...ارباب......)

مناسبتایی هم که توی مکه بودم خیلی ارزشمند بود...

اول شعبان و روز باز شدن در کعبه...

(یابن الحسن اگر که در کعبه...........ولی در خانه تو همیشه باز است)

روزی که روزه ماه رمضان واجب شد...

میلاد امام حسین(ع)....(بهترین عیدی توی عمرم بود)

میلاد حضرت عباس(ع)....

.

.

.

 

الحمد لله رب العالمین....

 

کلیک کنید =>>> وداع با مدینه...



ساقی رضوان ( سه شنبه 87/7/9 :: ساعت 1:44 عصر)

 

 


اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا شَهْرَ اللَّهِ الْاَکْبَرَ، وَ یا عیدَ اَوْلِیآئِهِ.

سلام بر تو اى بزرگ‏ترین ماه خدا، و اى عید عاشقان حق.

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ مِنْ قَرینٍ جَلَّ قَدْرُهُ مَوْجُوداً، وَ اَفْجَعَ فَقْدُهُ مَفْقُوداً، وَ مَرْجُوٍّ الَمَ فِراقُهُ.

سلام بر تو اى همنفسى که قدر و منزلتت بزرگ، و فقدانت بسیار دردناک است، و اى مایه امیدى که دوریت رنج‏آور است.

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ ما کانَ اَمْحاکَ لِلذُّنُوبِ، وَ اَسْتَرَکَ لِأَنْواعِ الْعُیُوبِ!

 سلام بر تو که چه بسیار گناهان را از پرونده ما زدودى، و چه عیب‏ها که بر ما پوشاندى!

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ غَیْرَ مُوَدَّعٍ بَرَماً، وَ لا مَتْرُوکٍ صِیامُهُ سَاَماً.
سلام بر تو که وداع با تو نه از باب خستگى، و فراغت از روزه‏ات نه به خاطر ملالت است.

 




ساقی رضوان ( سه شنبه 87/6/26 :: ساعت 1:38 عصر)

 

 

کریم تر از تو به خدا کسی ندیده

خدا تو رو برا خودش ناز آفریده

سلام ای تنها فرزند رمضان!

و این تنها بودنت باعث شد که ناز آفرین خدا شوی... 

ای که برای اولین بار طعم شیرین مادر شدن را به زهرا و پدر شدن را به علی چشاندی...

جهان منور شده***زمین معطر شده

فاطمه مادر شده***آقامون پدر شده

 

حسن جان چه خوب شد که رفتی و رنجهای خواهرت زینب را ندیدی...چه خوب شد که...

ای گل ناز فاطمه... دستم را بگیر و مگذار در مرداب این دنیا غوطه ور شوم...

 

پ.ن : سلام... عیدتون مبارک... انشاءالله که عیدی خوبی از بی بی فاطمه بگیرید...شبای قدر فراموش نکنید برا ظهور خیلی دعا کنید که هر وقت رفتیم مکه دیگه دلمون براش تنگ نشه...منم دعا کنید....

انشاءالله ادامه سفرنامه!! باشه برای بعد ماه مبارک...

یا علی...




ساقی رضوان ( دوشنبه 87/6/11 :: ساعت 3:45 عصر)

 

سلام... فرا رسیدم ماه مهمانی خدا مبارک... ماه رمضون یه جورایی مثل مکه رفتنه... ادم فقط میشه مال خدا...

ان شاءالله که بتونیم به نحو احسن استفاده کنیم و این ماه رمضون بهتر از سالای قبلمون باشه...

 

کلیک کنید =>>>     ادامه نوشته های سفر...



<   <<   36   37   38   39   40   >>   >


سفارش تبلیغ
صبا ویژن