![]() |
![]() |
|
ساقی رضوان ( چهارشنبه 89/4/9 :: ساعت 7:49 عصر)
الهی! چه کسی سزاوارتر از تو به بخشیدن؟! و چه کسی عادل تر از تو به عذاب کردن؟!
رحم کن به غربتم در این دنیا رحم کن به غمم در هنگام مرگ رحم کن به تنهاییم در قبر رحم کن به وحشتم در لحد رحم کن به ذلتم در روز حساب که نامه عملم گشوده می شود...
پ.ن: گریه میکنم به این که میبینم روزگار فریبم میدهد... پ.ن: آخ که دلم تنگه برات...
|
![]() |
![]() |
|
ساقی رضوان ( جمعه 89/4/4 :: ساعت 4:5 عصر)
نجوای دلم شده : ای که مرا خوانده ای... راه نشانم بده
چطور توی دلم افتاد نمیدونم... فقط میدونم که خودت باید نشونم بدی... میدی؟!
چقدر دلم تنگ شده برای... اینم یه فرصته دیگه س... بخواه که بتونم بهترین استفاده رو ببرم...
به داده هات شکر، به نداده هاتم... خودت که میدونی اگه نعمتی رو میخوام برای... بازم شکــــــــــــــــــــرت!
پ.ن : میلاد پدرمون، عزیز دل ریحانة الرسول مبارک... پ.ن : دعا کنید برای ظهور یار...
|
![]() |
![]() |
|
ساقی رضوان ( یکشنبه 89/3/30 :: ساعت 9:0 صبح)
گناه... دوری ازت... نافرمانیت... بی معرفتی... ناشکری نعمتهات... بی طاقتی امتحانات... آخه به اینم میگن بنده...؟! سال خوبی بود برای... نزدیکی بهت... هشتِ هشتِ هشتاد و هشت و حرم امام رضاش... عید غدیر و نجفش... فارغ التحصیل شدنش... عمه شدنش... غروب جمعه و شلمچه ش... اما کیه که قدر بدونه...؟! کیه که یادش بمونه چقد بهش لطف کردی...؟! میدونم کدوم کفه ترازوم سنگین تره... فقط نمیدونم یمینیم یا شمالی... نمیدونم... دلم فقط خوشه شفاعت دردانه ی عالمه... به کرمت سنگینیشو نادیده بگیر... الهی... دستمو ول نکن... بزار همیشه توی دستات بمونه تا بتونم بنده ت باشم... تا بشم همونی که میخای... تا نشم کسی که دل مولام رو میرنجونه... تا بشم... دلم میخاد امسالم توی روزی که سال تحویل زندگیمه برم گلزار شهدا... اگه رام بدن... شاید به خاطر اونا از خطاهام بگذری و این بشه بهترین هدیه ی سال جدید زندگیم!
|
![]() |
![]() |
|
ساقی رضوان ( شنبه 89/3/22 :: ساعت 11:57 صبح)
دیشب وقتی در چشم باد رو میدیدم، با همه گافهایی که داره، اما وقتی فیلمی از شهید باقری و شهید صیاد و فیلمای اون زمان رو قاطیه فیلمشون کرده بودن و نشون دادن، چه حس خوبی داشت دیدن این فیلم! یاد مرضیه افتاده بودم که 2 هفته پیش این فیلمو دیده بود و گفته بود که چطور میخایم جواب شهدا رو بدیم و یکی دو روز بعدش رفت پیش خدا... یاد مامان افتادم که چطور اشک ریخت 2 هفته پیش وقتی این فیلم تموم شد... یاد تو افتاده بودم که چطور این همه سال گمنامی... کاش بودید پیشمون... یا اصلا کاش بودیم پیشتون اون زمان... ممنونم از فاطمه که باعث شد تو بشی همدمم... باعث شد تو بشی مال من! واقعا تنگ شده این خونه...تنگ... خیلی وقتا دوس دارم برم ازین دنیا... اما با خودم میگم با کدوم توشه ی راه؟! با کوله باری که همش گناهه تا کجای اون دنیا میتونم تاب بیارم؟! همیشه پیشم باش حتی وقتای... تو بیا به داد این دل برس...
|
![]() |
![]() |
|
ساقی رضوان ( شنبه 89/3/15 :: ساعت 4:45 عصر)
دوباره جمعه و دل بی قراری دوباره ناله ها و سوگواری دوباره جمعه و یارم نیامد انیس و یار و دلدارم نیامد کجا جویم تو را ای ماه زهرا نمایم روی ماهت را تماشا بیا حاجات قلب ما روا کن بیا ما را هم زائر کرببلا کن
التماس دعای فرج...یا علی... |
![]() |
![]() |
|
ساقی رضوان ( دوشنبه 89/3/3 :: ساعت 9:8 عصر)
اله م! زیباترین لحظه هایم زمانیست که با یاد تو سپری می شود... آن گاه که دل با تو نجوا میکند و قلب برای تو می تپد و روح از سبکی به آسمان سرک می کشد... اما... اسباب گناه و غفلت از تو چه فراگیر شده... انگار زمین و زمان کمر به غفلت من بسته اند... و من چه ساده لوحانه... محبوبم! اگر گوشه چشمت نباشد، نیستی از آنِ من است... اگر یادت نباشد، دلم مرده ای بیش نیست... اگر عشقت نباشد، جانم پژمرده و هیچ است... اگر... ای همه چیزم! صدای خسته و چشمان بغض آلودم را بشنو و ببین... دستم به دامانت... گدایت را دریاب...
پ.ن: خودم هم هنوز باور نمیکنم که برگشتم! سالروز آزادسازی خرمشهره و منم آزاد گشتم مثل خونین شهر!!!خدا میدونه چقد جهان آرا رو دوس دارم...
|
![]() |
![]() |
|
ساقی رضوان ( شنبه 88/11/17 :: ساعت 3:42 عصر)
محبوب من! چه خوش است طعم عشق تو... چه شوق آفرین است نگاه عاشقانه تو... چه تکان دهنده است توجه مهرآمیز تو... چه شیرین است زندگی در کنار تو و در زیر سایه لطف تو... و چه لذت بخش است گرمای دست نوازش تو...
پ.ن : برای مدتی نامعلوم میرویم از این دنیا! (اما کامنتهامو میخونم!) شاید تا همیشه ... شاید تا مدت کوتاهی...دوست نداشتیم برویم اما روزگار است دیگر!!! حلال کنید و دعا...یا علی...
|
![]() |
![]() |
|
ساقی رضوان ( چهارشنبه 88/9/25 :: ساعت 4:18 عصر)
اذنی بده حسین گدای درت شویم
سلام...شکر خدا رفتیم و برگشتیم...اما باز هم رامون ندادن بریم سامرا...وقتی روزیت نباشه نیس دیگه...هر کاریم کنی...حتی اگه یه نفر بگه خودم میبرمت! کربلا رو باید دید...نمیشه تعریفش کرد..انشاءالله همه برن و ببینن...
ارباب...شکر... حتی همون بار اول که قلبم داشت می ایستاد...حتی همون وقت که مبهوت بودم که چرا به جای حرم عباست توی حرمتم! حتی همون وقتی که صدای ضربان قلبم رو میشنیدم...ممنون که خودت آرومش کردی...ممنون...ممنون که خاستی از غذای حرمت بخورم....عباست که دیگه سنگ تموم گذاشت... توی حرمش رام داد و... ارباب هنوزم که هنوزه مبهوتم...یه هفته پیش نزدیک بود وصالم و الان دارم فکر میکنم که واقعا بیدار بودم این 10 روز؟!... بارونم که مثل پارسال باریدن گرفته بود... هم نجف هم کربلا... خدا کنه تسبیحم برا همیشه بمونه نجف...خدا کنه کسی بیرون از حرم نبرش... تسبیحی که همه جاهای زیارتی رفته بود اونم چند بار... خوش به حالش...اون موند و من...
از کربلا که بیایی خواهی فهمید فراق بهشت با آدم چه کرد.....
التماس دعای مخصوص ایام عزای ارباب...یا علی....
|
![]() |
![]() |
|
ساقی رضوان ( چهارشنبه 88/9/11 :: ساعت 2:30 عصر)
در خلوت دل محرم و همراز حسین است شاهی که به سائل نکند ناز حسین است
انشاءالله راهیم....حلال کنید و دعا....یا علی...
|
![]() |
![]() |
|
ساقی رضوان ( چهارشنبه 88/8/27 :: ساعت 5:1 عصر)
این دل شکسته را جز دستهای مهربان تو درمانی نیست... دلی که عمری به دنبال تو گشته مگر جز در میان دستهای تو قرار میگیرد؟! ای کریم ترین کریمان! روی من تنها به تو باز است و دستم تنها به سوی تو دراز... ضجه های من تنها در پیش توست و سجود من تنها در پیشگاه تو... من اینک امید از هر چه غیر تو بریده ام و بر در خانه کرم تو به تضرع ایستاده ام... ای زیبای عاشق زیبایی!...
پ.ن : سخت بود خیلی...سخت بود که جلوی چشمت... پ.ن : میخاستم بگم منم برا خودم متاسفم... پ.ن : خدا کنه بتونم وام دار کسی نباشم...خدایا خودت مدد کن... پ.ن : شروع شد...بوی حج میاد...عرفه...حسین...احرام...حسین...طواف...حسین...سعی...حسین... پ.ن : بوی کربلا میاد... محرم... تشنگی... خاک...خون...ارباب...
کربلا چنان خراب می کند که نتوان ساخت و چنان می سازد که نتوان خراب کرد التماس دعای فرج...
|