![]() |
![]() |
|
ساقی رضوان ( شنبه 90/1/27 :: ساعت 5:18 عصر)
ای بی قرار لحظه های فاطمیه مُردم ز هجرت در عزای فاطمیه آقا بیا یاری بده این اشکها را سخت است بی تو روضه های فاطمیه
پ.ن: خیلی گفتم بازم میگم دوستای مجازی هیچ وقت نمیتونن جای دوستای حقیقی رو بگیرن! دوستای مجازی وقتی دستت رو به سمتشون دراز میکنی دستتو که زود رها میکنن هیچ! شاید خون به دلت هم میکنن... اما دوستای حقیقی تا هر وقت بخای دستت تو دستاشونه... خدایا شکرت... پ.ن: الهی تسلیماً لامرک...
|
![]() |
![]() |
|
ساقی رضوان ( یکشنبه 90/1/21 :: ساعت 11:30 صبح)
ببخش دیروز نشد خیلی کنارت بمونم... چون فقط برای سید اومده بودم گلزار... نمیدونم چرا 5 شنبه بدون اینکه بخوام نرفتم پیشش... وقتی یادم اومد سالگردش بود و نرفتم پیشش یه جوری شدم... حس بدی بود... تا اینکه دیروز یهو خدا همه چی رو جور کرد... یه مهمونی ِ خصوصی... اونم زیر بارون...
پ.ن: این روزها خیلی خیلی دعا کنید ساقی رو!
|
![]() |
![]() |
|
ساقی رضوان ( شنبه 90/1/20 :: ساعت 12:31 عصر)
|
![]() |
![]() |
|
ساقی رضوان ( چهارشنبه 90/1/17 :: ساعت 1:35 صبح)
اون وقته که می فهمی چرا بیخوابی زده به سرت... اون وقته که خیره میشی به قاب عکس حرم امام رضا... اون وقته که پر می کشی و میری... |
![]() |
![]() |
|
ساقی رضوان ( سه شنبه 90/1/16 :: ساعت 12:16 عصر)
|
![]() |
![]() |
|
ساقی رضوان ( یکشنبه 90/1/14 :: ساعت 2:39 عصر)
گوشه ای زانو بغل کرده ام و نظاره می کنم... یکی می رود یکی می آید یکی می رود یکی می آید نصیبم ازین رفت و آمد ها اشک است و ... دلی که شرحه شرحه شده مدام گلوله ای از آتش به سمتش پرت می شود...
پ.ن: موندم برم یا بمونم... ناخاسته زیر بار کلماتش له میشم بعضی وقتها... خدایا صبر جزیلی عنایت کن!:(
|
![]() |
![]() |
|
ساقی رضوان ( یکشنبه 90/1/7 :: ساعت 10:19 عصر)
نفسی تازه کردم و برگشتم... دلی از عقده خالی کردم و برگشتم... سلامی از نزدیک تر به ارباب دادم و برگشتم... فرق دیگری داشت این سفر... همه جا بهت زده بودم... انقدر که بعضی وقت ها فکر میکردم چرا کسی را یاد نمیکنم و به یاد ملتمسین دعا نیستم!! با گردان تخریب و دو کوهه شروع شد و با طلاییه ی طوفانی تمام شد! طوفانی که باعث شد 3 ساعتی بیشتر مهمان شهدای گمنام آنجا باشیم و به شهدا پناه ببریم! غروب جمعه بود... حس عجیبی بود... استرس داشتم... اما نیامد... حسم اشتباه بود!! قرار بود دعای ندبه را شلمچه باشیم و از سخنرانی حاج آقا پناهیان استفاده کنیم... اما غروب 5 شنبه سر بر خاک شلمچه گذاشتیم و... ***
پ.ن: روی عکسا موس رو نگه دارید بخونید! |
![]() |
![]() |
|
ساقی رضوان ( سه شنبه 90/1/2 :: ساعت 12:37 عصر)
می روم قدری نفس بکشم... هوای اینجا به سختی فرو می رود... می روم تا به یاد بیاورم عهدی که اولین بار با شهدا بستم و در عملش ماندم... می روم تا بیشتر شرمم آید... می روم دلِ بی تابم را التیام بخشم... می روم تا کمی به ارباب نزدیک شوم... می روم... ازین شهر می روم...
پ.ن: حلال کنید و دعا... التماس دعای فرج... یا علی... |
![]() |
![]() |
|
ساقی رضوان ( یکشنبه 89/12/29 :: ساعت 6:34 عصر)
در شیعه گی تمام ما تردید است مولا ز گناه خلق، در تبعید است نفرین به شعور نقشه ی جغرافی بحرین عزا گرفته، ایران عید است
اللهم عجـــــــــــــل لولیک الفــــــــــــرج
|
![]() |
![]() |
|
ساقی رضوان ( چهارشنبه 89/12/25 :: ساعت 2:44 عصر)
وقتی هم تولدش اذن بده بری پابوسش و تبریک بگی و هم شهادتش که بری به صاحب عزا تسلیت بگی، با تمام وجود میفهمی که کریمه ی اهل بیت یعنی چی... بقیة الله... آجرک الله...
پ.ن: الهی... غرور نمی خواهم! دورش کن! بلا سرم می آورد فجیع! |