سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ساقی رضوان ( شنبه 90/9/26 :: ساعت 9:2 عصر)


ازونجایی که یک ساعت طول میکشه تا بیدار شم برای نماز صبح، تصمیم گرفتم آلارم گوشیم رو نیم ساعت قبل از اذان بذارم که حداقل نیم ساعت بعد از اذان دیگه نمازمو بخونم و خیلی دیر نشه!

شروع کرد ویبره زدن و من اسنوز کردم تا ده دقیقه بعد و ادامه ی خواب...

10 دقیقه بعد یعنی 20 دقیقه مونده به اذان دوباره شروع کرد و منم مث دفعه ی قبل...

یهو صدای خروسی اومد از بیرون!

مدام داشت سر و صدا میکرد...

صدای خروس که قطع شد ساعت رو نگاه کردم دیدم وقت اذانه...

یحتمل عبادتش رو کرد و گرفت خوابید!

و من فهمیدم که قدر ِ یه خروس هم بنده نیستم...




ساقی رضوان ( چهارشنبه 90/8/4 :: ساعت 10:51 صبح)


باید سجده ی عمد به جا بیاورم؛

بس که عمداً یاد غیر خدا می کنم...




ساقی رضوان ( سه شنبه 90/6/29 :: ساعت 12:21 عصر)

امیرالمومنین علیه السلام : کناره‏گیریت از مشتاق بتو، کم خردیست و اشتیاق تو نسبت به کسى که رغبتى به تو ندارد، خوارى نفس است.

(آداب معاشرت-ترجمه جلد شانزدهم بحار الانوار- ج‏1- ص 100)

چند روزه ذهنم مشغوله این حدیثه...

جناب سنجش فرمودن که: هیچ کس نسبت به انسان مشتاق تر از خدا نسبت به بندگانش نیست چون رابطه ی علت و معلولی بین خدا و مخلوقات برقراره و از طرفی از روح خودش در انسان دمیده (البته راجع به این دمیدن روح در انسان صحبت زیاده) ما اگه نسبت به این لطف خدا با رعایت نکردن احکام و راه دادن محبت غیر خدا در دل کناره گیری کنیم و به شیطانی که هیچ رغبتی به ما نداره با گناه روی خوش نشون بدیم مصداق این روایت قرار میگیریم.

سوای ازین نسبت به آدمای اطرافم هم ذهنمو مشغول کرده... چقدر آدمایی که براشون ارزشی ندارم و خوار میکنم خودم رو و چقدر آدمایی که براشون خیلی مهمم و کم خردی میکنم...

خدا رو شاکرم که وقتای مناسبی تلنگر  میزنه بهم...


التماس دعای فرج... یا علی علیه السلام...




ساقی رضوان ( شنبه 90/5/8 :: ساعت 12:18 عصر)


الهی!

بنده بیمارت داره میاد مهمونیت...

توان بده تا حق میزبان رو بتونه به جا بیاره...

توان بده...


پ.ن: نیازمند دعای خیرتان هستیم...




ساقی رضوان ( دوشنبه 90/2/26 :: ساعت 11:33 صبح)


هی میخوام از رو نرم و وقتی زمین میخورم بلند شم

بلند شم و یه مرهمی بزارم روی زخمم

اما مثل اینکه یه بازی شده بین من و خدا!

خدایا قبول دارم در هر صورتی من بازنده م...

قبول دارم خودمم که...

اما خدایا نمیخوام بخورم زمین!

نمیخوام یه بنده ی زخم و زیلی باشم برات...

خدایااااااااااااااااااا

 

پ.ن: دعام کنید...


التماس دعای فرج... یا علی علیه السلام...




ساقی رضوان ( یکشنبه 90/2/25 :: ساعت 7:30 عصر)


یه وقتایی یه روز در میون با سر میخوری زمین!

هر چی فکر میکنی نمیفهمی علتش چیه...

مگه چه گناهی سر زده ازت که این مدلی باید عذاب شی؟

وقتی توی گناه داشتی دست و پا میزدی این مدلی نبود...

حالا که مثلا میخوای با یکی دو تا گناه بجنگی هی تلو تلو میخوری و زخمی میشی!

خدای مهربون!

عمری دست گرفتی

رها نکن دستتو!

 




ساقی رضوان ( شنبه 90/2/3 :: ساعت 3:16 عصر)



ارحم الراحمین که میگن رو خیلی وقتا میشه با همه ی وجود درک کرد...

وقتی یه شوک عصبی بهت وارد میشه تا جاییکه دلت میخواد جلوی همه بزنی زیر گریه، خداست که از زبون یه نفر دیگه بهت میگه:

لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِی کَبَدٍ

یعنی انسان رو توی رنج آفریدیم...

پیش خودت میگی خب پس عادیه که دارم رنج می برم...

چیزی جز این نباید باشه و بایــــــــــد رنج ببرم...

اشکات کم کم فروکش میکنه ولی بغضتو نمیتونی قورت بدی!

دوباره میگه:

فَأَمَّا الْإِنسَانُ إِذَا مَا ابْتَلَاهُ رَبُّهُ فَأَکْرَمَهُ وَنَعَّمَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَکْرَمَنِ

وَأَمَّا إِذَا مَا ابْتَلَاهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَهَانَنِ

یعنی وقتی توی راحتی هستی میگی خدا منو دوست داره...

ولی وقتی یه کم بهت سخت میگیره میگی خدا منو خوار کرده...

کلمه  کلمه ای که از زبون اون بنده ی خدا بیرون میاد وصف حال توئه...

اون وقت مچاله میشی و دوست داری زمین دهن باز کنه و بری توش ازین بنده گیت!

اون وقت راه گلزار شهدا رو در پیش میگیری و زار میزنی به خاطر گناهات!

آخه اینم بنده س داری خدا؟

این همه لطف کردی بهش...

این همه هواشو داری و ...

أُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِیرٌ بِالْعِبَادِ

پ.ن: اینم گزارش تصویری از بودن کنار بنده های خوبِ خدا و نفس کشیدن کنارشون...که حتی اون بالا هم یاد خدا از یادشون نمیره و تلاش میکنن برای نزدیکیه دوستاشون به خدا... انقدر انرژی ازم گرفته شد (البته هنوزم انرژیم تموم نشده ها!!! قابل توجه رییس بانو:دی) توی کوه و راه زیارت شهدا که کلا از ذهنم پرید اون شوک! (البته این پ.ن هیچ ربطی به اون بنده خدای داخل پست نداره!!)

پ.ن: خدایا شکرت به خاطر داشتن دوستای به این ماهـــــــــــــی...


التماس دعای فرج... یا علی...




ساقی رضوان ( شنبه 89/12/21 :: ساعت 9:8 عصر)


وسط دو نماز حس اشک و بنده ی لوس شدنت گل میکنه!

یه کم که لوس میشی... یهو یادت میفته دعا زیر بارون مستجابه...

یهو یادت میفته قبل اذان داشت بارون میومد...

با چادر نماز میری حیاط و میخوره توی ذوقت! چون بارون بند اومده...

سرتو میگیری رو به آسمون و بارون چشمات راه میفته...

دونه دونه گناهات جلو چشمت رژه میرن و ...

دلت میخواد فقط چند قطره بارون ازون بالا برسه بهت...

یه کم که میگذره...

یهو چند قطره بارون از آسمون میخوره به صورتت و ...

با ذوق میری اون یکی نمازتو بخونی و یادت میره رفته بودی یه دعایی زیر بارون کنی و ...

میفهمی که وقتی لوس بشی و ناز کنی، خوب خریداریه!


پ.ن: مولا جان! میلاد پدرت مبارک...

پ.ن: ما که عیدیمونو گرفتیم... اونم از کربلا! اونم از یه سید!


التماس دعای فرج... یا علی...




ساقی رضوان ( سه شنبه 89/12/3 :: ساعت 10:28 صبح)


حسابگرانه تسبیح به دست می گیرم و از تو بی حساب روزی می خواهم

حسابگرانه ذکر می گویم و از تو بی حساب نعمت می خواهم

حسابگرانه نماز می خوانم و روزه می گیرم و از تو بی حساب اجر می خواهم

حسابگرانه صدایت می کنم و از تو بی حساب توجه می خواهم

حسابگرانه بندگی می کنم و تو را بی حساب خدا می خواهم

همه اش شد من!

کاش می فهمیدم که همه اش باید تو باشد

بنازم خدایی ات را که با این همه بی بندگی، خدایی ات حرف ندارد

و از جایی که فکرش را نمی کنم...

 

التماس دعای فرج... یا علی...




ساقی رضوان ( یکشنبه 89/10/12 :: ساعت 7:14 عصر)


الهی...

بنده هایت چه راحت دل می شکنند

چه راحت آدم را از بندگی ساقط می کنند

چه راحت تمام عشق ِ آدم را بی بندگی می دانند

چه راحت دل ِ یک بنده ات (که بنده نیست) را با واژه هایی هر چند کم اما عمیق، جریحه دار می کنند و خود ...

خدایا!

سزاوار بود؟

مگر غیر از این بود که وقت ِ تنهایی... ؟

مگر غیر از این بود که می خواستم... ؟

مگر غیر از این بود که ... ؟

متاسفم برای خودم که انقدر راحت ...

با همه ی اینها خوشحالم که عقده های دلم را در مجلس ارباب تخلیه کردم...

الحمدلله که امیدی چون تو دارم معبودم...

تا تو هستی چه باک که دیگرانی که خود را عبدت می دانند...

 

پ.ن: فقط محض همینجوری نوشتم! خیلی سعی نکنید بفهمیدش!

پ.ن: تصمیمات زیادی توی فکرم بود! فقط یکیش رو عملی کردم! بقیه ش رو هم دارم تجزیه تحلیل میکنم! خدا رحم کنه!!

پ.ن: حیف که چه زود گذشت محرم...


التماس دعای فرج... یا علی...




<      1   2   3   4   5   >>   >


سفارش تبلیغ
صبا ویژن